روزهای محرم
با سلام به همه دوستان چند وقتی عزیز گل ما باز دوباره سرما خورده ، البته این بار دیگه گلوش گرفته ، هر وقت می بینم که خیلی بی قراری می کنه شصتم خبردار می شه که داره مریض می شه ، چند شب پیش نصف شب بیدار شد و من مجبور شدم دورش بدم تا بخوابه ، البته بنده تا صبح دلواپس بودم که تبش بالا نره ، دیگه مجبور شدم ساعت ٧ صبح بهش قطره بدم ، بنده خدا صداش در نمی آمد و گلوش کاملاً گرفته بود و نمی تونست سرفه کنه ، من و باباش خیلی ترسیده بودیم ، مجبور شدیم دیگه آن روز مهدکودک نفرستیمش و بره خونه خاله جون زلیخاش ، البته اونجا بهش خیلی خوش گذشته چون هلیا بود و حسابی باهم بازی کردن دیشب هم دوبار بیدار شد و باز تو بغلم خوابش برد ، امروز تا ساعت موب...
نویسنده :
مامان
9:09